-
ترک های بی صدا
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 23:16
لباسهای شسته را از توی ماشین لباسشویی بیرون می آورد.قاشق را برمی دارد وبرنج را هم می زند.ماهی توی سینی را سه قطعه می کند.پیاز هارا پوست می کند.چشمش می سوزد. دستش را رو گونه های خیسش می کشد.شوری اشک می رود لابلای ترک های دستش.می سوزد. ناله می کند: - آی ..آی به ترک های دستش نگاه می کند.ترک ها فرم انگشتانش رابه هم ریخته...
-
برش
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 02:20
دستش را روی زنگ خانه گذاشت ومثل همیشه دوبار تکرار کرد.کمی منتظر شد.کسی جواب نداد: - هنوز کلاسش تموم نشده دستش را داخل کیف برد وکلید را بیرون آورد.از پله ها آرام بالا رفت.به طبقه دوم که رسید،نفسش برید.به در تکیه دادوکفشش را روی جا کفشی گذاشت.چشمش به گلدان پیچک افتاد.گرد وخاک روی برگهایش نشسته بود وخاکش خشک بود.بی حوصله...
-
بادبادکی که نخ نداشت
شنبه 4 خردادماه سال 1387 00:45
دختر پنجره را باز کرد.خنکای باد ریخت توی صورتش.باد موهای سیاه را روی چشمهایش کشید.از لابلای موهایش به آسمان نگاه کرد.بادبادکی سفید با دنباله زرد وگوشواره های قرمزتوی آبی آسمان موج برمی داشت وپایین وبالا می رفت.موهایش را پشت گوش انداخت و دوباره نگاه کرد..بادبادک پشت ابر بزرگی پنهان شد.خندید.از پله ها دوید واز راهروی...
-
هر عشقی می میرد....
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 22:55
دلمو اینقدر شکستی که دیگه نمی تونه برای تو بنویسم دوست داشتن مثل بازی با الکلنگ می مونه! اونی که عاشق تره همیشه خودشو می آره پایین تا عشقش از بالا بودن لذت ببره وقتی از خونه سبز بیرون اومدیم....وقتی دیو شک وتردید با هات دوست شد....وقتی که دیگه حرف نزدم . ...وقتی که دیگه عکس دو نفره نداشتم....طلسم شد زندگی!! می خواستم...
-
مداد رنگی زندگی من
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1387 16:49
مداد رنگی زندگی من سبز بود.سبز سبز